۱۶ تیر ۹۶ ، ۱۴:۱۷
درد
از هرچه بگذریم، سخنِ دوست خوش تر است...
این دنیا...دنیای عجیبیه...کلا عجیبه! توی خیلی از موضوعات، یهویی توی یه جای خاص و کاملا غیر منتظره، یه اتفاقی میوفته که حتی فکرشو هم نمیکردی...غافلگیری در حد مرگ!
یخرده کارام مونده بود، مجبور شدم تا دیر وقت دانشگاه بمونم و به کارام برسم. صبح هم چند جا باید میرفتم واسه انجام یسری کارای اداری. خیلی خسته شده بودم؛
نیم ساعتی رو در صفِ عابر بانک مونده بود، توی گرمایی که هنوز از اوجِ خودش خیلی فاصله داره ولی بازم اذیت کنندست، همراه با خستگیِ یه روزِ کاریِ دیگه با سر و کله زدن با جماعتی خسته و بی اعصاب تر از خودش!
مرامت بین همه زبان زد بود
صدایت، آویزه ی گوشم بود
مستِ آن چشم ها بودم ولی
موهای پریشانت چیز دیگر بود