{؛ ژاکت ؛}

سرمای روزگار، تنها یک راه دارد...لباس گرم

{؛ ژاکت ؛}

سرمای روزگار، تنها یک راه دارد...لباس گرم

درباره بلاگ
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راه حل مشکلات مردم» ثبت شده است

۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۱۰

بی پدر مادر (3)

بعد از وارد شدن به وادی معنای واقعی سیاست و شناخت مفاهیم پایه ای در این وادی، از جمله ویژگی های یک فرد مناسب برای جایگاه مناسب خود در امور مختلف جامعه، شاید نوبت به آن رسیده باشد که بگوییم واقعا این برهه از زمان و مکان ما، چه کسی را به میدان میطلبد...

شهروند فردا
۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۰۱

بی پدر مادر

یک عمر سیاست را برای ما اشتباه ترجمه کردند...اشتباه فهمیدیم...و بعد اشتباه زدیم...!

شهروند فردا
۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۰۷

جایگاهی برای عِلم

امروز یکی از نیاز های اساسی و درجه یک کشور، نیاز علمی است.

شهروند فردا
۰۲ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۳۸

حاجی فیروز

نزدیک عید بود و خیابون ها شلوغ. با اینکه مردم درحال خرید عید بودن و شور و حال خاصی داشتن ولی با وضعِ بدِ مالیِ این چند وقته، ترافیک هم خیلی اعصاب خورد کن شده بود. مسیری که درحالت عادی، تو نیم ساعت رد میشدم، حالا  یک ساعت بود که توش گیر کرده بودم و تازه مسیر نصف شده بود! یخرده که جلوتر رفتیم دیدیم یه تصادف شده؛
شهروند فردا
۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۵۹

وجدان

مرامت بین همه زبان زد بود

صدایت، آویزه ی گوشم بود

مستِ آن چشم ها بودم ولی

موهای پریشانت چیز دیگر بود

شهروند فردا
۱۶ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۳۴

بمیرید بمیرید

بمیرید بمیرید، در این عشق بمیرید     در این عشق چو مردید، همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید، و زین مرگ مترسید     کز این خاک برآیید، سماوات بگیرید

شهروند فردا
۲۱ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۳۷

گرماگرمِ بهمن

راه را بلدم، توان بستن دارم

از سر عشق، شور رفتن دارم

نقشه ی راه، همان کفِ دستم بود

از سرخی خون، قطبنما من دارم

شهروند فردا
۰۶ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۴۷

بی مغزهای فراری

رفته بودم یه سر انقلاب، میخواستم یکی دو تا کتاب بگیرم. بدجوری گرسنه بودم، شکمم هم هرازگاهی یه سر و صداهایی از خودش میداد...

شهروند فردا
۲۸ دی ۹۵ ، ۰۰:۲۱

آقا و خانم

زندگی یک عرصه است؛ عرصه ای قطعا جذاب و پر فراز و نشیب...موجودی متولد میشود که چشم دارد اما توانایی آنچنانی برای دیدن ندارد؛ گوش هایی دارد ولی توانایی چندانی برای شنیدن ندارند؛ دست و پایی دارد که تقریبا هیچ یک از توانایی های گرفتن و راه رفتن را ندارند...همین موجود با گذر زمان به خود تغییراتی میدهد...همان دست و پا زدن هایی که به ظاهر کارکردی نداشتند، میتوانند دنیایی را زیر و رو کنند و اسم خود را به تمام عالمیان برسانند...

شهروند فردا
۰۸ دی ۹۵ ، ۱۷:۰۳

چرخدنده

تقریبا یک ساعتی از رفتنش به اتاق عمل میگذشت؛ هنوز کسی از اتاق بیرون نیومده بود تا خبری از روند عمل به آقا کاظم بده؛ مدام از سرِ راهرو میرفت به تهِ اون و تسبیح رو بین انگشتاش میگردوند و لب هاش تکان میخورد...

شهروند فردا