گرماگرمِ بهمن
راه را بلدم، توان بستن دارم
از سر عشق، شور رفتن دارم
نقشه ی راه، همان کفِ دستم بود
از سرخی خون، قطبنما من دارم
خوابِ عقلم، زمستانی بود
زمستانش به عمر نوح بود
سر به زیرِ برف و بالای سرم
یک قابِ عکسِ شاهنشاه بود
نم نمک از درد، گردنم خم شد
تاب و توانِ رگِ گردنم کم شد
به زورِ تیر و گرمیِ خونِ رفیقم
درزِ چشم های خُمارم، باز شد
چشم باز شد و همه چیز را دیدم
نورِ ماهِ صورتِ روحِ خدا را دیدم
قلبم دردمند و خونِ رگهایم به جوش
مشت های گره کرده ی یار را دیدم
امامِ امّت، فتوای حضور سر میداد
بصیرت را به امّتش پس میداد
با مرگِ خودم برای انقلاب و اسلام
انگار عسل به کامِ تلخم میداد
پایین کشیدیم با خون، تاج و تخت را
رها کردیم ترس و رُعب و وهم را
بر روی مرزِ حق و باطل بودیم
برهم زدیم، بنیانِ مُلکِ مَکر را
زمستان بود، کورانِ لَرز و برف و سرما
گرم شد، گرمای امام و هموطن ها
نوشته بود بهمن، به روی برگِ تقویم
عید شد، بهار شد برای سالیان ها
اما این زمان سودای رفتن داشت
رفتن و بردنِ امامِ امّت داشت
برد ولی، راه و رسمش باقیست
امامی دیگر برای ملت داشت
زمانِ ساختن و جنگ و جبران شد
موعد جنگِ سخت و جنگِ نرم، توأم شد
تمام این اسم ها در کنار یکدیگر
زمانِ پیروی از امورِ امام و رهبر شد
طوفانیست عجیب در این دریا، بدان
حمله وَرَست دشمن از هر سو بی امان
ناخدا نمی تواند کاری کند به تنهایی
زیرِ بارانِ سنگ هم پشتِ ناخدا بمان
بابا طاهر نیمه عریان
22 بهمن...راهپیمایی فراموش نشه...وظیفست!