۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۲۸
شعر بی شعور
کار شاعر سخت است/شعرِ باشعور سخت است
سخت این است که نگذارد/کارَش به جفنگ آید
کار شاعر سخت است/شعرِ باشعور سخت است
سخت این است که نگذارد/کارَش به جفنگ آید
پیرمرد داشت گندماشو آسیاب میکرد و سخت مشغول بود. صدای در اومد. اونقدر بد و محکم درمیزد که انگار بجای دست داشت از پا کمک میگرفت.پیرمرد میدونست کی پشت دره...