۱۸ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۱۴
چرا؟
چرا...؟ نه واقعا چرا؟!...خب برام سوال شده دیگه...چرا؟
جوانکی مغرور، که چندی بود نومید گشتندی و اندیشه هایی پوچ در سرش جولان دادندی و او را درگیر کردندی، نزد درویشی رفته و پندی امید دهنده طلب کردندی. درویش او را چنین گفتندی