۱۳ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۵
خورشیدِ سوزان
خورشید هم دگر قصدِ شوخی دارد با ما انگاری
قصدِ ذوبِ همه یخ های قطبین را دارد انگاری
هر روز صبح که از خوابِ ناز بیدار میکند ما را
باز هم لالایی میخواند که باز، خواب کند ما را
پرده های تحریم را کنار میزند؛ بلکه روشن شود خانه
حواسش نیست که آفتاب است و میسوزد این خانه
شیرِ آب را که باز کردی و دیدی که قطع است
میفهمی آبِ خوردن هم، به تحریم ها ربط است
برجام؛ اصلاً تو چیستی که تورّم را منفی میکنی؟
این مشکلِ بزرگِ بیکاری را یک تنه، حل میکنی؟
ابر و باد و مَه و خورشید و فلک چیزی نیست
برجامِ ما، به اینجور چیز ها که محدود نیست
حتی مورد داشتیم که برجام پرست گشته بود
از آن دست نژادپرست های تکفیری گشته بود
ز دختر که می پرسی دلیلِ حقوقِ نجومیِ پدر را
گوید "حقّشه" بس که خوردست غصه ی تحریم را
باید به آدم شدنِ شیطانِ بزرگ، امید بست
قلبِ راکتورِ اراک را، با تدبیر، سیمان بست
از برجام، میتوان، سال های سال، مثنوی گفت
شاید از عبدالرسول و صفدر هم شاهنامه گفت
اصلاً کارِ همین برجام بود که رو کرد اختلاس ها را
به مردم نشان داد خورشیدِ برجام، ذخایرِ نظام را
آری این است؛ تدبیر و امیدِ آقای حقوقدان
گمان نکنم که بفهمند این نازنین دلواپسان
هرچه گفتند و گفتید و گفتیم، ز خوبی های برجام
سال ها زمان باید، که روشن شود فرجامِ برجام
#بابا طاهر نمیه عریان
(شخصِ مذکور، متنِ بالا را "نثرِ مسجع" خوانده است نه شعر!)
خخ